پر واضح است که سعدی، حکایات گلستان را جهت سرگرم کردن و پر کردن اوقات فراغت ما ننوشته است . سعدی در پسِ هر حکایت به دنبال القاء کردن مطلبی مهم به مخاطب است ، لذا خوب است که پس از خواندن هر حکایت ، حدّاقل برای چند لحظه به پیام های آن فکر کنیم .

چو پیروز شود دزد تیره روان --- چه غم دارد از گریه کاروان ؟
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود ، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا از مال ما دست بردارند که دریغ باشد چنین نعمتی که ضایع شود ، گفت : دریغ ضایع کردن حکمت است که با اینان گفتن .
آهنی را که موریانه بخورد --- نتوان برد از او به صیقل ، زنگ
با سیه دل چه سود گفتن و وعظ --- نرود میخ آهنین بر سنگ
همانا که جُرم از طرف ماست
به روزگار سلامت،شکستگان دریاب --- که جبر خاطر مسکین(2) ، بلا بگرداند
چو سائل به زاری طلب کند از تو چیزی --- بده و گرنه ستمگر به زور بستاند
پی نوشت:
1- نعمت بی قیاس : ثروت بی اندازه
2- جبر خاطر مسکین : مهربانی و دستگیری از مسکین
1- نعمت بی قیاس : ثروت بی اندازه
2- جبر خاطر مسکین : مهربانی و دستگیری از مسکین