Fereshteh Ahmadi

--- فرشته احمدی ---

Fereshteh Ahmadi

--- فرشته احمدی ---

Fereshteh Ahmadi

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

 

شیر هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار

من  همان  دیوانه ی  دیروزم  اما  بردبار

 

می توانستم  فراموشت  کنم  اما نشد!

زندگی یعنی همین؛ جبری، به نام اختیار

 

مثل تو آیینه ای "من" را نشان من نداد

بعد تو من ماندم و دیوارهای بی شمار

 

خوب یا بد،  با  جنـــون  آنی ام  سر  می کنم

لحظه ای در قید و بندم ،لحظه ای بی بند و بار

Fereshte Ahmadi
۲۶ دی ۹۵ ، ۲۱:۰۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

از راه بزن بیرون، ای رندِ خطرپیشه!

از خاکِ سکون بَرکن! ای تیشه بر این ریشه!

 

در ترس چه می‌جویی؟ ای مدعیِ غیرت!

در شک و یقین خو کن، با لذتِ این حیرت!

 

من عاشقِ مطرودم! آواره‌گی‌ام! دودم!

اسطوره‌ی هرجایی، تاریخیِ نابودم!

 

حرمت‌شکنِ خویشم، آرامشِ تشویشم!

زندیقِ قسم‌خورده، با فاجعه هم‌کیشم!

 

Fereshte Ahmadi
۳۰ آبان ۹۵ ، ۱۸:۰۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

زمین شناس ِ حقیری تو را رصد می کرد
به تو ستاره ی خوبم، نگاه ِ بد می کرد

کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم
کسی که محو ِتو می شد، مرا لگد می کرد

تو ماه بودی و بوسیدنت نمی دانی
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد

بگو به ساحل چشمت که من نرفته چطور
به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد؟

Fereshte Ahmadi
۲۳ آبان ۹۵ ، ۱۷:۴۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

 
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

 

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

 

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

 

Fereshte Ahmadi
۱۶ آبان ۹۵ ، ۱۷:۲۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

من از پشت شبهای بی خاطره

من از پشت زندان غم آمدم 

 
من از آرزوهای دور و دراز 
من از خواب چشمان نم آمدم 

 
تو تعبیر رؤیای نادیده ای 
تو نوری که بر سایه تابیده ای 

 
تو یک آسمان بخشش بی طلب 
تو بر خاک تردید باریده ای 

 
تو یک خانه در کوچه ی زندگی 
تو یک کوچه در شهر آزادگی  

 

Fereshte Ahmadi
۰۶ آبان ۹۵ ، ۱۷:۱۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

پیر مردی مفلس و برگشته بخت

روز گاری داشت ناهموار و سخت

 

هم پسر، هم دخترش بیمار بود

هم بلای فقر و هم تیمار بود

 

این دوا میخواستی آن یک پزشک

این غذایش آه بودی ، آن سرشک

 

Fereshte Ahmadi
۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

با همه ی بی سر و سامانی ام

باز به دنبال پریشانی ام

 

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست

در پی ویران شدنی آنی ام

 

دلخوش گرمای کسی نیستم

آمده ام تا تو بسوزانی ام

  

آمده ام با عطش سال ها

تا تو کمی عشق بنوشانی ام

Fereshte Ahmadi
۲۵ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۴۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد

خلیفه گفت :

مرا پندی بده

بهلول پرسید :

اگر در بیابانی بی‌آب ، تشنگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی

در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟

هارون الرشید گفت :

Fereshte Ahmadi
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر


گاهی مسیر جاده به بن بست می رود 

گاهی تمام حادثه از دست می رود

 

گاهی همان کسی که دم از عقل میزند 
در راه هوشیاری خود مست می رود

 

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست 
وقتی که قلب خون شده بشکست میرود


اول اگرچه با سخن از عشق آمده 
آخر خلاف آنچه که گفته است می رود

Fereshte Ahmadi
۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۱۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر

بلبلی از جلوه ی گل بی قرار

گشت طربناک بفصل بهار

  

در چمن آمد غزلی نغز خواند

رقص کنان بال و پری برفشاند

 

بیخود از این سوی بدانسو پرید

تا که بشاخ گل سرخ آرمید

 

پهلوی جانان چو بیفکند رخت

مورچه‌ای دید بپای درخت

Fereshte Ahmadi
۲۳ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۳۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر