Fereshteh Ahmadi

--- فرشته احمدی ---

Fereshteh Ahmadi

--- فرشته احمدی ---

Fereshteh Ahmadi

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است

روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد

خلیفه گفت :

مرا پندی بده

بهلول پرسید :

اگر در بیابانی بی‌آب ، تشنگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی

در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟

هارون الرشید گفت :

Fereshte Ahmadi
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۷ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

در مسجد جمعه شهر دمشق ، در کنار مرقد مطهر حضرت یحیی پیغمبر علیه السلام به عبادت و راز و نیاز مشغول بودم ، ناگاه دیدم یکی از شاهان عرب که به ظلم و

ستم شهرت داشت برای زیارت قبر یحیی علیه السلام به آنجا آمد و دست به دعا برداشت و حاجت خود را از خدا خواست .

درویش و غنی بنده این خاک و درند

آنان که غنی ترن محتاجترند

 

پس از دعا به من رو کرد و گفت : از آنجا که فیض همت درویشان (مستمندان ) عمومی است آنها رفتار درست و نیک دارند (تقاضا دارم ) عنایت و دعایی برای من کنند ، زیرا گزند

دشمنی سرسخت ، ترسان هستم .

Fereshte Ahmadi
۱۹ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

یکی از فرمانروایان خراسان ، سلطان محمود غزنوی را در عالم خواب دید که همه بدنش در قبر ، پوسیده و ریخته شده ، ولی

چشمانش همچنان سالم و در گردش است و نظاره می کند. خواب خود را برای حکما و دانشمندان بیان کرد تا تعبیر کنند ، آنها از تعبیر

آن خواب فروماندند ، ولی یک نفر پارسای تهیدست ، تعبیر خواب او را دریافت و گفت : سلطان محمود هنوز نگران است که ملکش در

دست دگران است !

Fereshte Ahmadi
۱۱ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۳۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

موشی کوچک مهار شتری را در دست گرفته به جلو می کشید و به خود می بالید که این منم که شتر را می کشم. شتر با چالاکی در پی او می رفت. در این اثنا شتر به اندیشه ی غرور آمیز موش پی برد. پیش خود گفت : «فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت بشناسم و رسوا گردی.»

همین طور که می رفتند به جوی بزرگی رسیدند. موش که توان گذر از آن رودخانه را نداشت بر جای ایستاد و تکان نخورد.

شتر رو به موش کرد و گفت : «برای چه ایستاده ای ؟! مردانه گام بردار و به جلو برو. آخر تو پیشاهنگ و جلودار منی.»

موش گفت : «این آب خیلی عمیق است. من می ترسم غرق شوم.»

Fereshte Ahmadi
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۱۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

بهلول

بهلول پای پیاده بر راهی می گذشت

قاضی شهر او را دید و گفت : شنیده ام ” الاغت سقط شده ” و تو را تنها گذارده است!

بهلول گفت : تو زنده باشی یک موی تو به صد تا الاغ من می ارزد.

Fereshte Ahmadi
۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۹:۴۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

نخستین پادشاه زن ایرانی پس از اسلام

"شیرین” 
دختر رستم بن شروین از سِپَهبُدان خانان باوَند

در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(۳۸۷ق. ـ ۳۶۶ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید .او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود.

او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حُکم می راند .
به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است.
سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود :

Fereshte Ahmadi
۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲ نظر